عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو

دوستت دارم...

می خواهم از تو بگویم

بی آن که در جستجوی قافیه باشم

و بی آن که حتی در جستجوی واژه ها باشم

در این شب

می خواهم از تو بگویم

از تو که عاشقانه دوستت دارم و می دانم که دوستم داری

با ساده ترین کلمات

همراه با همین اشکی که دارد می غلتد و فرو می افتد

می خواهم بگویم دوستت دارم

امشب نه می خواهم برایت از آسمان خورشید بیاورم

نه می خواهم ستاره ها را برایت بچینم

و نه می خواهم به شهر آرزوها و رؤیاها بروم

فقط ساده و با صداقت

همراه با شاهدی صادق

از اعماق جانی سوخته

با چشمانی بارانی

می خواهم بگویم دوستت دارم

و می خواهم بگویم این نه سخنی است که تنها بر زبان آید

من تقدس عشقت را

بر کرامت وجودم نشانده ام

و اگر سراسر وجودم زبان باشد

یکسره خواهد گفت:

دوستت دارم

***

 می کند هوای گریه های تلخ      آنکه خنده از لبش جدا نبود  

تورا...

تو را تا حد و مرز بت پرستی دوست دارم 

تو را اندازه شب های مستی دوست دارم

 

نگاه تو...

در امتداد نگاه تو
لحظه های انتظار شکسته می شود
و بغض تنهایی من
مغلوب وجود تو می شود