عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو

غرور من...


من غرورم را از سرراه نیاورده ام

که هر چه دلت خواست با آن بکنی!

غرور من اگر بشکند...

با تکه هایش..

شاهرگ زندگی تو را خواهد زد.


قطارها...


قطارها بیهوده میپرسند 
چی ؟ چی ؟
نمی دانند در انتهای ریل ها
 هیچکس و هیچ چیز در انتظارشان نیست …
 

من...


من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم

که بهانه نزدیک تر نشستن مان می‌شود…

و من …

روبه روی تو …

می‌توانم تمام شعر‌های نگفته دنیا را یک جا بگویم