عشق و مستی
عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
عشق و مستی
عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال توغزل...
دلم همیشه می خواست غزلی بگویم که اخرین بیتش..
آخرین پلک خواب الوده تو باشد....
ولی امشب می خواهم به جای حافظ با دیوان چشمان تو فال بگیرم..
پلک که می زنی ورق ورق غزل تازه زاده می شود..
اخرین برگ دیوان چشمان تو کجاست؟؟؟
پلک بزن من غزل تازه می خواهم
آخرین پلک خواب الوده تو باشد....
ولی امشب می خواهم به جای حافظ با دیوان چشمان تو فال بگیرم..
پلک که می زنی ورق ورق غزل تازه زاده می شود..
اخرین برگ دیوان چشمان تو کجاست؟؟؟
پلک بزن من غزل تازه می خواهم
درنگی کن در آغوشم...
درنگی کن در آغوشم که امشب
فروزانست بزم عشق دیرین
نمی خوابیم و می نوشیم تا صبح
ز جام بوسه ها ، بس راز شیرین . . .
چه کرده ای تو با دلم...
چه کرده ای تو با دلم که نبض من صدای توست ؟
چه کرده ای تو با سرم که فکر من هوای توست ؟
امشب...
امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد
یا باید خانه مان را عوض کنم
یا پستچی را !
تو که هر روز برایم نامه می نویسی ، مگه نه . . . ؟
همنفس...
دلم هوای یار کرده است
دلم هوای عشقبازی ممنوع کرده
پنهانی اما بی ریا
کوتاه اما از ته دل
سرشار دلهره اما شیرین...
