عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو

چه کرده ای تو با دلم...

چه کرده ای تو با دلم که نبض من صدای توست ؟
چه کرده ای تو با سرم که فکر من هوای توست ؟ 

نظرات 7 + ارسال نظر
عباس چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ب.ظ

چرا میپرسی؟

[ بدون نام ] چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:07 ب.ظ

همان لحظه ی اول دیدار ُ مغلوبش شدم و بازی که در انتظار شروعش بودم . زود آن را باختم بهش با افتخار تمام

[ بدون نام ] چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:19 ب.ظ


باز هم برای تو مینویسم تا بدانی یاد تو در لحظه لحظه ی من جاریست..

باز هم از دیوار فاصله ها عبور میکنم ودر ژرفای لحظه با تو بودن گم میشوم ودران لحظه رویایی اوج در دریای بی پایان چشمانت غرق میشوم تا دران لحظه در نگاه تو گم شوم تا خود را بیابم واز زندان لحظه های بی تو رها شوم ... شاید بتوانم به رویای با تو بودن برسم

چه رویای شیرینی است رویای با تو بودن رویایی که دست من را به دستان گرم تو میرساند انگاه من در گرمای وجود تو ذوب میشوم در ان زمان دیگر زبان از سخن گفتن عاجز است

* چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ب.ظ

دوری از تو حسرتی عمیق به قلبم آویخت و پوست تن کودک عشقم را با خشن ترین لحظه های برسرم می گذراند تا حالا که از یکماه هم گذشته است ....

[ بدون نام ] چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 ب.ظ

حالـت سوختـه را سوختـه دل دانـد و بس

تنها پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:27 ب.ظ

چنان به تو نزدیکم که انگار حتی
در سکوت با یکدیگر هم سخن میگوئیم


لحظه ها را شمردم...
تا آن زمان که روشن شد چشم هایم به دنیای روشن وجودت ...!

[ بدون نام ] یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:00 ب.ظ



دیگران چون بروند از نظر از دل بروند...تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد