عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو

کاش میشد لحظه ها را پس گرفت...

کاش میشد اشک را تهدید کرد
فرصت لبخند را تمدید کرد
کاش میشد از میان لحظه ها
لحظه ی دیدار را تجدید کرد
کاش میشد لحظه ها را پس گرفت
کاش میشد از تو بود و با تو بود
کاش میشد در تو گم شد از همه
کاش میشد تا همیشه با تو بود
کاش فردا را کسی پنهان کند
لحظه را در لحظه سرگردان کند
کاش ساعت را بمیراند به خواب
ماه را بر شاخه آویزان کند 

دل من...

'دل من از تبار دیوارهای کاهگلی است

ساده می افتد
ساده میشکند
ساده میمیرد
دل من تنها سخت میگرید'

 

به تو عادت کرده ام ...

به تو عادت کرده ام 

مثل پروانه به شمع 

و تو هر لحظه که از من دوری... 

من به ویرانگری فاصله می اندیشم 

در کتاب احساس 

واژه فاصله یک فاجعه 

معنا شده است... 

به تو می اندیشم...

رایحه خوش عشق تو مشامم را مینوازد و هر روزم را بهاری می سازد .  

دوستت دارم به وسعت دریای آبی و به پاکی  آسمان پهناور.  

همیشه ٬ همه جا و در همه حال به تو می اندیشم .  

چشمان تو...

تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانــــــــــــــم   

چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم

تو مثل  شمعدانی ها پر از رازی و زیبایــــــــــی  

 و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانــم