عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو

به تو عادت کرده ام ...

به تو عادت کرده ام 

مثل پروانه به شمع 

و تو هر لحظه که از من دوری... 

من به ویرانگری فاصله می اندیشم 

در کتاب احساس 

واژه فاصله یک فاجعه 

معنا شده است... 

نظرات 4 + ارسال نظر
. یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ب.ظ http://nog.blogsky.com

سلام
وبلاگت فوق العاده زیباست؛ نوشته هات هم همینطور هستند که زیبایی وبلاگت رو بیشتر کرده!!
خیلی از این شعرت خوشم اومده بهت تبریک میگم
امیدوارم زندگیت هم همچنین زیبا وپر از شادی وسرزندگی باشه!!
موفق باشی.

تک ستاره فقط.... دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:59 ق.ظ

یارم چو گریست اشک او گوهر شد

چون دست به پیکرش زدم مرمر شد

آشفته شدم کشیدمش در آغوش

افتاد به پیچ و تاب و نیلوفر شد

فدای یارم بشم

[ بدون نام ] دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:02 ق.ظ

خیال نمیکردم که تو ،یه روز همه کـَسـَم بشی

با من بی کـَسو غریب ،یه روزی هم قـَسَم بشی

اصلا نمی اُومد بـِهـِت که عشقو حتی بشناسی

اما دیدم که مثل تو ،عاشق نمیشه هیچ کـَسی

تنها دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ق.ظ

پای اگر فرسودم و جان کاستم
آنچنان رفتم که خود میخواستم
هرچه گفتم جملگی از عشق خاست
جز حدیث عشق گفتن دل نخواست
حکمت این عشق از دلدادگیست
عشق بی دلدادگی دیوانگیست
گر در این راه طلب دستم تهیست
عشق من پیش دلم شرمنده نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد