عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو

ایـــنـ بـــار ...

این بار

مینویسمت...

" تو " را میان اصطحکاک مداد و کاغذ

گیر خواهم انداخت

شاید اینگونه بشود تو را

" تجربه " کرد...!!!

نظرات 5 + ارسال نظر
* دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ق.ظ

امروز کم توقع شده ام!
آرزویم کم حرف است و یک کلمه ی کوچک...

هیچ نمیخواهم جز "تو"..

تنها دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 ق.ظ

*** دروغ و حقیقت !!! ***

در آغاز آفرینش یکروز دروغ و حقیقت رفتند کنار رودخانه
دروغ گفت : بیا شنا کنیم و حقیقت ساده دل قبول کرد؛
اما تا لباس هایش را در آورد و در آب رفت ، دروغ لباس او را دزدید و رفت...
از آن به بعد حقیقت بیچاره عریان ماند و مردم دروغ را با لباس حقیقت دیدند...!!!

پرستو دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 ب.ظ http://www.mehrabeeshgh.blogsky.com

سلام گلم باشه پس من تا آخر شب روششو واست مینویسم جای موشکل داشتی بپرس ازم
بووووووووس

امید دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:13 ب.ظ

چند بار همان گیرش انداختم
چقدر حظ حضورش را بردم

حسین ب دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:01 ب.ظ http://www.shamejam.com

تحت تاثیر این طبع موزونم من... مرسی شعرای قشنگی تو وبلاگت بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد