عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو

قشنگ...

مهم این نیست که قشنگ باشی... 

قشنگ اینه که مهم باشی ! حتی برای یک نفر... 

نظرات 11 + ارسال نظر
* دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ق.ظ

دل تمنا می کند تا من بسازم خانه ای
عاشقان کی خانه دارند دل مگر دیوانه ای؟

[ بدون نام ] دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ق.ظ


خودم قشنگم ُ دوستم هم قشنگ قشنگه فداش بشم.

داداشی وآبجیش دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ب.ظ http://nkl-344.mihanblog.com/

سلام امیدوارم خوب باشی من وبلاگ سومم یعنی دانلود کتاب را راه اندازی کردم و وب تو دوست عزیزم رو لینک کردم تو هم وبلاگ دانلود کتاب من رو لینک کن ممنون میشم در ضمن افتخار بده و از هر سه وبلاگ من دیدن کن و نظرات خوبتو برام بزار تا منم ایراداتمو برطرف کنم اگر هم دوست داشتی با کلیک روی تبلیغات وب ها یم من رو بیشتر مورد لطف و حمایت خودت قرار بده بازم ممنون و موفق باشی..در ضمن مطالبت عالی بود موفق باشی ابجی جون...

[ بدون نام ] دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 ب.ظ

به آسمون سپردم چشم از تو برنداره

مواظب تو باشه سرت بلا نیاره

تا تو نخوای نباره دلت گرفت بباره

همیشه باتو باشه تورو تنها نذاره



اجی
تو که مثل همیشه شاهکار کردی
سلام
اجی

* دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ب.ظ


عشق یعنی ترس از دست دادن تو نازنینم


دوستت دارم چون تنهاترین فکر تنهایی منی

دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی

دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی

دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی

دوستت دارم چون به یک نگاه ، عشق منی

تنها دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 ب.ظ

"خدا به حوا گفت :

آغوش آدم را نچش و سیب ممنوعه را نخور

وگرنه به دوزخ می روی و از بهشت رانده میشوی

حوا به خدا گفت:

آغوش آدم را خورده ام و سیب ممنوعه را چشیده ام

آغوش آدم خودش بهشت است"

* دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:09 ب.ظ

بیا عشق را باور کن

همه ی پرستو ها به خانه ی خویش بازگشته اند

اما پرستوی من...

راه بازگشت را فراموش کرده،

عشق را از یاد برده،

.....

باور دارم،امروز خواهی آمد

برگرد."

[ بدون نام ] دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:10 ب.ظ

"چه تنهایی شلوغی است تنهایی من!

آن زمان که اطرافت پر است از دوستان خوش سخن و رنگین پوست

که از رنگین بودن آنها به تنگ آمدی و در حسرت یک رنگ بودنشان سینه ات مالامال غم است!

کاش ﻣﻰ‏‎‎‌‍فهمیدند که : "قالی از صد رنگ بودنش زیر پا افتاده است"

کاش ﻣﻰدانستند باید دوست بود تا اینکه از دوستی سخن گفت.

کاش معنی این پیمان مقدس را ﻣﻰدانستند.

و من اکنون ﻣﻰفهمم که چرا درد را باید با چاه گفت!

و این روزی است که در ازدحام تنهایی خود غرق ﻣﻰشوم!!!

علی دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 ب.ظ http://www.togan.blogfa.com

سلام. خوبی؟

[ بدون نام ] دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:27 ب.ظ

هنوز داشتنش در باورم و حتی خیالم هم نمی گنجد چه برسد به واقعیت و چه سخت فکر کردن به نبودنش .

بازی با کلمات ... دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ب.ظ

همه جوره باهاتم نترس چون کوه هایی که چشمانت دیده اند و انگار دست آدمی آنها را تراشیده نه اینکه خلقت خداوند می باشند در پشت گرمی تو با ضریب آمادگی ۱۰۰ درصدی می باشم.

موفق و پیروز باشی با ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد