عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو

به جاودانگی...

به جاودانگی چشمانت

ایمان بایدآورد

و به سوگند لبانی که

عظمت آفرینش را در بوسه ای مکرر می کند.

آغوشت

حریمی که آفتاب را مدیون خویش می سازد،

و بازوانت  

سایه ساری

که ذهن کوچک من

آرامش را در خنکای آن تفسیری دوباره می کند.

سخن که میگویی

کلمات

در پرده ی صدای تو نواخته می شوند،

و آنگاه که می خندی،

تمام خدایگان احسنت بر لب

از عرش کبریایی خویش به زیر می آیند

تا شکوه خلقتت را به تماشا بنشینند.

نگاهت

آیینه ای که  تمام قد عشق را

از ازل بر من تابانیده،

و دستانت

 نهایت زندگی ست

آنگاه که گیسوان پریشان اندیشه ام را

به نوازشی

گرفتار میکنی




***قربون چشمای قشنگت***