برای دیدن ، مگر زیباتر از تو هم هست؟
لطیف تر و دلرباتر و جذاب تر از تو کیست ؟!
تو خود بگو مهربان تر از خود دیده ای یا شنیده ای؟!
دلارام تر از تو چی؟ کسی یا چیزی هست؟!
دوش من بودم و معشوق و هزاران تب و تاب
تــن او آتش ســوزان و لـبـش جــام شــراب
خود بماند کـه در آن شـور چـه استادی کرد
که دگر پاک نگردد ز دلم خاطر آن محفل ناب
بــاده از جـام لـبـت گـر کـه نـنـوشـم چـه کـنـم
دیــن و دل را بـه نـگاهـت نـفـروشـم چـه کـنـم
ناز چشمان تو چون شعله ی دل می افروخت
هـمـچـو پـروانـه بـه آتـش نـخـروشـم چـه کنم
فــارغ از عــالــم و آدم بــه ســمـاوات و زمـیـن
دیـده را جـز تـو ز هـر خـلـق نـپـوشـم چـه کنم
شـد هـمـه هـسـتـی مـن وعـده ی دیدار رخت
جـان بـه کـف در طـلـب وصـل نـکوشم چه کنم
هـوش را بردی و سرمست از آن بـاده ی ناب
خـود بـگـو بـاده از این جـام نـنـوشـم چـه کـنـم
مثل دلهره ی شیرین ِ لحظه ی آخر ِ یک رود
که خودش را ول می کند تُوی آغوش شور دریا...
مثل لحظه ی آخر خودم ...
به مهربانی ات موجم نمی دهی...نازنین؟!