من غرورم را از سرراه نیاورده ام
که هر چه دلت خواست با آن بکنی!
غرور من اگر بشکند...
با تکه هایش..
شاهرگ زندگی تو را خواهد زد.
من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم
که بهانه نزدیک تر نشستن مان میشود…
و من …
روبه روی تو …
میتوانم تمام شعرهای نگفته دنیا را یک جا بگویم