امروز باز هم تنهام
و در اتاق تنهایی ام
به تو می اندیشم
سکوت و سکوت و سکوت
در کنج اتاقم
عنکبوتی سیاه و زشت
مرا میپاید
وتاری بزرگ و محکم
برای من می تند
من تنها نیستم
عنکبوت اتاقم
برای من آب دهانش را هدیه میکند
و برای من بستری جدید
و برای خودش هم آغوشی جدید
در کنج اتاقم
ول وله ای بپاست
عنکبوت اتاقم تنهاست
امیر مظهری
نه! گریه نمیکنم ...
یه چیزی رفته توی چشمم...
فکرکنم یه خاطره است ...
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد