بهانه میتراشی و مرا عذاب میدهی
به روح بی قرار من تو اضطراب میدهی
دلم پر از گلایه ها تنم اسیر درد و خون
ولی تو قهر با دلم برای لحظه ای مکن...
ای کاش نگاه خسته را خوابی بود
یا در شب بی ستاره مهتابی بود
ما مثل دو کاج دور از هم هستیم
ای کاش که بین من و تو تابی بود
از آن شب که با تو
در خواب رقصیدم ٬…
تو از ترس
دیگر نخوابیدی ..
من از شوق
تا ابد خوابیدم !! …
همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم
از اینکه عاشق توام حس غرورمی کنم
دوباره با سلام تو تازه ی تازه می شوم
با نفس ساده ی تو غرق ترانه می شوم