باید کسی باشد
که هروقت بار تنهاییت سنگین شد
هر وقت کمر کلماتت شکست
هر وقت واژه هایت لال شدند
بیاید بنشیند مقابل چشم هایت
و تو زل بزنی به خودت
که جاری شده ای میان چشم هایش
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا؟..
دل تنگــــ ـــ ــی
تنها نصیب من بود
از تمام زیبایی هایت
خورشید را بگو
دیرتر خراب شود روی سرمان
بگو مجبور نیست
هر صبح گل دهد بر گلدان افق
که ما
عسل لب های کسی را کم داریم برای صبحانه
مهدیه لطیفی
تو که بیایی
همهی درسهام را دوباره فووتِ آب میشوم.
نه اینکه چشمهات
تختهسیاهِ مشقهام بوده است!
رضا کاظمی