عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
درباره من
منو درگیر خودت کن تا جهانم زیر و رو شه
تاسکوت هر شب من با هجومت روبرو شه
بی هوا بدون مقصد سوی طوفان تو میرم
منو درگیر خودت کن تا که آرامش بگیرم
ادامه...
تو اگر دلگیری لحظه ای چشم ببند اندکی اشک بریز و بخوان نام مرا به تو من نزدیکم نام من یزدان است لقبم ایزد پاک تو مرا زمزمه کن … خواهم آمد سویت بی صدا یادم کن یا که فریادم کن که منم منتظر فریادت
شاخه سبز گلی شکست نه که تاب تحمل زلزله و باد نداشت شاخه سبز گلی شکست نه که قدرت سختی پولاد نداشت شاخه سبز گلی شکست نه که تاب و توان سوز و سرما نداشت شاخه سبز گلی شکست نه که حسرت و فریاد نداشت شاخه سبز گلی شکست نه که سرسبزی و دل برنا نداشت شاخه سبز گلی شکست نه که مهر کسی به یاد نداشت شاخه سبز گلی شکست نه که شوق زیستن به دنیا نداشت شاخه سبز گلی شکست نه که امید به فردای شاد نداشت شاخه سبز گلی شکست نه عمری به اندازه صاد نداشت شاخه سبز گلی شکست چونکه او فرصت تاخیر گروه امداد نداشت شاخه سبز گلی شکست چونکه او دگرخانه ای در زغن آباد نداشت
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
تو اگر دلگیری
لحظه ای چشم ببند
اندکی اشک بریز و بخوان نام مرا
به تو من نزدیکم
نام من یزدان است
لقبم ایزد پاک
تو مرا زمزمه کن …
خواهم آمد سویت
بی صدا یادم کن
یا که فریادم کن
که منم منتظر فریادت
شاخه سبز گلی شکست
نه که تاب تحمل زلزله و باد نداشت
شاخه سبز گلی شکست
نه که قدرت سختی پولاد نداشت
شاخه سبز گلی شکست
نه که تاب و توان سوز و سرما نداشت
شاخه سبز گلی شکست
نه که حسرت و فریاد نداشت
شاخه سبز گلی شکست
نه که سرسبزی و دل برنا نداشت
شاخه سبز گلی شکست
نه که مهر کسی به یاد نداشت
شاخه سبز گلی شکست
نه که شوق زیستن به دنیا نداشت
شاخه سبز گلی شکست
نه که امید به فردای شاد نداشت
شاخه سبز گلی شکست
نه عمری به اندازه صاد نداشت
شاخه سبز گلی شکست
چونکه او فرصت تاخیر گروه امداد نداشت
شاخه سبز گلی شکست
چونکه او دگرخانه ای در زغن آباد نداشت