تو سکوت میکنی...و فریاد زمان را نمی شنوی!یک روزمن سکوت خواهم کرد و تو... آن روز برای اولیـن بار مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید...
آنقدر فریاد هایم را سکوت کرده ام که اگر به چشمانم بنگرید..... کر میشوی
عاشق آن باشد که چون آتش بودگرم رو و سوزنده و سرکش بودلحظه ای نه کافری داند نه دینذره ای نه شک شناسد نه یقین
بازم نمیفهمن متاسفانه
تو که باشی خوش می شود روزگار من آفتاب من...
مشکلاتی که بر سرم آوار شد به من آموخت..یک سوم خوشبختی در دروغ نگفتن..دو سوم آن در هر راستی را نگفتن وهمه خوشبختی خلاصه در سکوت است....
چه جالب.ممنون دوست من.
سلام دوست عزی وب مهشری داری بخ منم سری بزن
تو ابر شو ببار...من برگ می شوممی ریزم...
آنقدر فریاد هایم را سکوت کرده ام که اگر به چشمانم بنگرید..... کر میشوی
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرم رو و سوزنده و سرکش بود
لحظه ای نه کافری داند نه دین
ذره ای نه شک شناسد نه یقین
بازم نمیفهمن متاسفانه
تو که باشی خوش می شود روزگار من
آفتاب من...
مشکلاتی که بر سرم آوار شد به من آموخت..
یک سوم خوشبختی در دروغ نگفتن..
دو سوم آن در هر راستی را نگفتن و
همه خوشبختی خلاصه در سکوت است....
چه جالب.
ممنون دوست من.
سلام دوست عزی وب مهشری داری
بخ منم سری بزن
تو ابر شو ببار...
من برگ می شوم
می ریزم...