چه خوب میشد اگه...
هیس! چیزی نپرس.
بذار بپرسهنگه عقده میشه تو دلشصذف بانو چطورند؟
ممنون از لطفتتون .بد نیستم.
پاک ترین هوای دنیامتعلق به لحظه ای است که دلمان هوای هم را میکند..........
*** برهنه خوشحال *** ( قابل توجه خانومها ) طنزپاسبان مردی به راھی دید و گفتا کیستی؟گفت: فردی بی خیال و فارغ و آزاده امگفت: از بھر چه می رقصی و بشکن می زنی؟گفت: چون دارای شور و شوق فوق العاده امگفت: اھل خاک پاک اصفھانی یا اراک؟گفت: اھل شھر آباد و خوش آباده امگفت: خیلی شاد ھستی، باده لابد خورده ایگفت: ھم از باده خور بیزارم، ھم از باده امگفت: از جام وصال نازنینی سرخوشی؟گفت: از شھوت پرستی ھم دگر افتاده امگفت: پس شاید قماری کرده ای، پولی برده ایگفت: من در راه برد و باخت پا ننھاده امگفت: پولی از دکان یا خانه ای کش رفتھ ای؟گفت: دزدی ھم نمی چسبد به وضع ساده امگفت: آخر ھیچ سرگرمی نداری روز و شب؟گفت: سرگرم نمازو سجده و سجاده امگفت: لابد ثروتی داری و دلشادی به پول؟گفت: من مستضعف و مسکین مادر زاده امگفت: آیا راستی آھی نداری در بساط؟گفت: خود پیداست این از وصله ی لباده امگفت: گویا کارمند ساده ای یا کارگر؟گفت: بی کارم ولی از بھر کار آماده امگفت: بی کاری و بی پولی؟ پس این شادی ز چیست؟گفت: یک زن داشتم، اینک طلاقش داده ام!
ای نامرد.جالب بود تنها جان.
سلـامـــــــــــــــــــــــ صدف جون ؟؟چرا آخه؟؟ منــــ الان کنجکاو شـــدم آخه !!!!!!!قلبونت نیستیــــــــــــ کم رنگی کجای تو؟؟ خوفی؟؟
بذار بپرسه
نگه عقده میشه تو دلش
صذف بانو چطورند؟
ممنون از لطفتتون .بد نیستم.
پاک ترین هوای دنیا
متعلق به لحظه ای است
که دلمان هوای هم را میکند..........
*** برهنه خوشحال *** ( قابل توجه خانومها ) طنز
پاسبان مردی به راھی دید و گفتا کیستی؟
گفت: فردی بی خیال و فارغ و آزاده ام
گفت: از بھر چه می رقصی و بشکن می زنی؟
گفت: چون دارای شور و شوق فوق العاده ام
گفت: اھل خاک پاک اصفھانی یا اراک؟
گفت: اھل شھر آباد و خوش آباده ام
گفت: خیلی شاد ھستی، باده لابد خورده ای
گفت: ھم از باده خور بیزارم، ھم از باده ام
گفت: از جام وصال نازنینی سرخوشی؟
گفت: از شھوت پرستی ھم دگر افتاده ام
گفت: پس شاید قماری کرده ای، پولی برده ای
گفت: من در راه برد و باخت پا ننھاده ام
گفت: پولی از دکان یا خانه ای کش رفتھ ای؟
گفت: دزدی ھم نمی چسبد به وضع ساده ام
گفت: آخر ھیچ سرگرمی نداری روز و شب؟
گفت: سرگرم نمازو سجده و سجاده ام
گفت: لابد ثروتی داری و دلشادی به پول؟
گفت: من مستضعف و مسکین مادر زاده ام
گفت: آیا راستی آھی نداری در بساط؟
گفت: خود پیداست این از وصله ی لباده ام
گفت: گویا کارمند ساده ای یا کارگر؟
گفت: بی کارم ولی از بھر کار آماده ام
گفت: بی کاری و بی پولی؟ پس این شادی ز چیست؟
گفت: یک زن داشتم، اینک طلاقش داده ام!
ای نامرد.
جالب بود تنها جان.
سلـامـــــــــــــــــــــــ صدف جون ؟؟
چرا آخه؟؟ منــــ الان کنجکاو شـــدم آخه !!!!!!!
قلبونت نیستیــــــــــــ کم رنگی کجای تو؟؟ خوفی؟؟