عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
درباره من
منو درگیر خودت کن تا جهانم زیر و رو شه
تاسکوت هر شب من با هجومت روبرو شه
بی هوا بدون مقصد سوی طوفان تو میرم
منو درگیر خودت کن تا که آرامش بگیرم
ادامه...
این دلتنگی ها بدجور تلنبار شده اند رسیده به اینجای نفس کشیدن مان خدایا نظری کن
صدف جان! دلت را به دعا زنده نگه دار موفق باشی
تنها
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1390 ساعت 11:05 ق.ظ
عمر شب چو در بستم و مست از می نابش کردم ماه اگر حلقه بدر کوفت جوابش کردم دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم آن قدر گریه نمودم که خرابش کردم شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع آتشی در دلش افگنده و آبش کردم غرق خون بود و نمی مُرد زحسرت فرهاد خواندم افسانه شیرین و خوابش کردم دل که خونابه ی غم بود و جگر گوشه ی دهر بر سر آتش جور تو کبابش کردم زندگی کردن من مردن تدریجی بود آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم
این دلتنگی ها بدجور تلنبار شده اند
رسیده به اینجای نفس کشیدن مان
خدایا نظری کن
صدف جان! دلت را به دعا زنده نگه دار
موفق باشی
عمر
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه بدر کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آن قدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افگنده و آبش کردم
غرق خون بود و نمی مُرد زحسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و خوابش کردم
دل که خونابه ی غم بود و جگر گوشه ی دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم
سلام صدف جوووون چطوری خوبی؟
ببخشید که دیر شد...ولی همه مطالبتو خوندم
عااااالی بودن...
منم آپم.
سلام اگر با تبادل لینک موافقید خبرم کن؟