امروز باز هم تنهام
و در اتاق تنهایی ام
به تو می اندیشم
سکوت و سکوت و سکوت
در کنج اتاقم
عنکبوتی سیاه و زشت
مرا میپاید
وتاری بزرگ و محکم
برای من می تند
من تنها نیستم
عنکبوت اتاقم
برای من آب دهانش را هدیه میکند
و برای من بستری جدید
و برای خودش هم آغوشی جدید
در کنج اتاقم
ول وله ای بپاست
عنکبوت اتاقم تنهاست
امیر مظهری
سلام......
خوبین؟؟؟؟؟
منم علی! دوباره اومدم با : قسمت سوم از سرمای عشق! سردیش امیدوارم شما رو گرفتار نکنه.......
منتظرم ها[گل][گل][گل]
سلام صدف خانمی
از عنکبوت نگو خوشم از قیافش نمی یاد چه برسه به .....
بعدش هم خدا نکنه کسی دچار دوستی بشه که مثل عنکبوت ولش نکنه با تارهای محاصره شده اش چون دیگه راه گریز و آزادی ندارد اون .....
دوست دارم ک بجای آدم
تار و پود می بودم
تار و پود پیله ی ابریشم
نه ب این خاطر ک پروانه بزایَم؛ نه!
تا تو جنسم را سفارش بدهی
و ببافد از تن یک خیاط؛ جامه ات را
تو مرا بر تن خود می کردی
و من آنگونه بغل می کردم؛ تن عریان تو را
ک تن هردویمان خاب رَوَد
من تو را از همه ی چشم جهان می گیرم
از همه فرصت دیدار تو را می گیرم
تو فقط مال منی!
کاملترین عشق با خداوند است برای انسان.ولی رابطه انسان و انسان هم در همان راستاست و از آن جدا نیست.
عشق بین زن و مرد هم مقوله ای جدا ولی در همان راستاست و پازلی از طرح زندگی است.و آدمها با توجه به شرایط و دیدگاهها و نیازهایشان در مورد آن رفتار میکنند.
آن جوان مجرد ولی با احساس اگر اهداف متعالی هم برای خودش تعیین کرده باشد به درد زندگی هم حتی میخورد با در نظر گرفتن شرایط دیگر.
آن مرد متاهل را هم زود نمیشود در موردش قضاوت کرد چون ممکن است از فرد نامناسبی عبور کرده باشد کسی هم باشد که بخواهد کسی بیشتر درکش کند و مطمین است که این مرد دیگر قدر عشق را میداند اگر بینشان همخوانی و عشقی برقرار شود.
در این عیش خوش عشاق اگر چه لب فرو بستم
ولی باور بداریدم که من از بود " او " مستم
من از مه روی شیرینم , فقط خال رخش دیدم
نمیدانم چه شد بر من؟ که ناگه از درون جستم!
برون از عالم خاکی , دمی با " او " نشستم من
زدم پیمانه ای با " او " بشد دل , از کف و دستم
بگفتا دلبر طناز :"دلت از من چه خواهد؟ گو ! "
بگفتم:"باش و با من مان,که هردم با تو من هستم"
ز مشک گیسوی یارم شدم مدهوش و دیوانه
ازین دیوانگی شادم زهر چه غیر بگسستم
هوای خوابم از سر شد , بیا تا صبح دلداری
که من از توشه چشمت زبهر راه بربستم
چون آندم سرخوش ازعشقت, زدم پیمانه ها برهم
ولی من زانکه بد مستم ! زدم پیمانه بشکستم !!!
چوازخواب خوش وصلت برون گشتم به وقت صبح
زدل آهی برون جست و ... , دوباره چشم را بستم.
سلام. خوبی؟
[گل][گل][گل]
[گل][گل]
[گل]
می خواستم دو تا خبر بهت بدم :
اول اینکه آپم با :
1.چشم انتظار
2.این و آن !
دوم اینکه ما برای کلاسمون یه وبلاگ گروهی زدیم که اگه مایل باشی می تونی اون رو لینک کنی و یه سری هم به اون بزنی!!
اینم آدرس :
www.mahfeledosti.blogfa.com
فعلا، همراه همیشگی من...[لبخند]
[گل]
[گل][گل]
[گل][گل][گل]
آیا من دوباره از پله های کنجکاوی خود بالا خواهم آمد !
تا به خدای خوب ، که در پشت بام خانه قدم می زند سلام بگویم ؟!!! " فروغ فرخزاد "
این چه عشقی است بر سر دارم
من از این عشق چه حاصل دارم ؟؟
می گریزی زمن در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم !!!
آری آغاز دوست داشتن است
گر چه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم ، که همین دوست داشتن زیباست !!!
"فروغ فزخزاد"
آن کس که می گفت دوستم دارد
عاشقی نبود که
به شوق من امده باشد!
رهگذری بود که روی برگ های
خشک پائیزی راه می رفت!
صدای خش خش برگها آوازی بود
که من گمان می کردم می گوید:
دوستت دارم!!!