عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
درباره من
منو درگیر خودت کن تا جهانم زیر و رو شه
تاسکوت هر شب من با هجومت روبرو شه
بی هوا بدون مقصد سوی طوفان تو میرم
منو درگیر خودت کن تا که آرامش بگیرم
ادامه...
شهزاده ی رویای من تویی اون کس شب در خواب من آید تویی تو از خواب شیرین ناگه پریدم او را ندیدم دیگر کنارم به خدا جانم رسییده از غصه بر لب هر روز و شب در انتظارم به خدا.
به قول یه دوست که تو پست قبل گفته بود خیلی باحالی.
سلام خوبین وبلاگتونو دیدم خوب بود بخصوص عکساش منو و شما تو یه چیز با هم تفاهم داریم خوشحال میشم به ما هم سر بزنید منتظرتون هستم راستی آهنگ تون هم باحال بود...
خواهش میکنم.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
عا - ش ِ - قـ ِ – تم
همیشه کم میارمت ........
شهزاده ی رویای من تویی اون کس شب در خواب من آید تویی تو از خواب شیرین ناگه پریدم او را ندیدم دیگر کنارم به خدا جانم رسییده از غصه بر لب هر روز و شب در انتظارم به خدا.
به قول یه دوست که تو پست قبل گفته بود خیلی باحالی.
بهترین های خود را به دنیا ببخش
حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد
ودر نهایت می بینی هر آنچه هست
همواره میان "تو و خداوند" است
نه میان تو و مردم
عذر خواهی همیشه بدان معنا نیست که تو اشتباه کردهای و حق با آن دیگری است.
گاهی عذر خواهی بدان معناست که آن رابطه بیش از غرورت برایت ارزش دارد
پدری با پسری گفت به قهر
که تو آدم نشوی جان پدر
حیف از آن عمر که ای بی سروپا
در پی تربیتت کردم سر
دل فرزند از این حرف شکست
بی خبر از پدرش کرد سفر
رنج بسیار کشید و پس از آن
زندگی گشت به کامش چو شکر
عاقبت شوکت والایی یافت
حاکم شهر شد و صاحب زر
چند روزی بگذشت و پس از آن
امر فرمود به احضار پدر
پدرش آمد از راه دراز
نزد حاکم شد و بشناخت پسر
پسر از غایت خودخواهی و کبر
نظر افگند به سراپای پدر
گفت گفتی که تو آدم نشوی
تو کنون حشمت و جاهم بنگر
پیر خندید و سرش داد تکان
گفت این نکته برون شد از در
«من نگفتم که تو حاکم نشوی
گفتم آدم نشوی جان پدر»
مرسی عزیزم قشنگ بود.
سلام خوبین وبلاگتونو دیدم خوب بود بخصوص عکساش منو و شما تو یه چیز با هم تفاهم داریم خوشحال میشم به ما هم سر بزنید منتظرتون هستم
راستی آهنگ تون هم باحال بود...
خواهش میکنم.