توی آسانسور وایساده بودم یه دُخــــتــَـــره هم اومَــد تــو !
اول ساکت بود ، بعد گفت : چطوری ؟
گفتم : الـحـمـدلله
یه نگاهی به من کردو هندزفری شو جابجا کرد ، معلوم شد داره با تلفن حرف می زنه
هیچی دیگه منم تسبیح رو از تو جـیـبـم در آوردم ادامـه دادم :
الحمدلله الحمدلله الحمدلله الحمدلله الحمدلله
زمستان را باور نکن !
هوا " بی دوست " ...
سردتر از این حرفهاست !!!
احتیاجی به تسبیح نیست !
دستانت را که به من بدهی ...
با حس انگشتانت ؛
ذکر " دوست داشتن " می گویم ...
برای همه خوب باش !
آنکه فهمید ؛
همیشه کنارت خواهد ماند ...
و آنکس که نفهمید ؛
روزی دلش برای خوبیهایت تنگ می شود !!!