عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو

سکوت...

تو سکوت میکنی...
و فریاد زمان را نمی شنوی!
یک روز
من سکوت خواهم کرد و تو... 
 آن روز 
برای اولیـن بار مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید...

نظرات 7 + ارسال نظر
هنگامه جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:18 ب.ظ

آنقدر فریاد هایم را سکوت کرده ام که اگر به چشمانم بنگرید..... کر میشوی

تنها شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:48 ب.ظ

عاشق آن باشد که چون آتش بود

گرم رو و سوزنده و سرکش بود


لحظه ای نه کافری داند نه دین

ذره ای نه شک شناسد نه یقین

هنگامه یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:56 ق.ظ

بازم نمیفهمن متاسفانه

کاوه دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:33 ق.ظ

تو که باشی خوش می شود روزگار من
آفتاب من...

هنگامه دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:56 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com/

مشکلاتی که بر سرم آوار شد به من آموخت..
یک سوم خوشبختی در دروغ نگفتن..
دو سوم آن در هر راستی را نگفتن و
همه خوشبختی خلاصه در سکوت است....

چه جالب.
ممنون دوست من.

bahador سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 05:48 ب.ظ http:// bahador-bahador.blogsky.com

سلام دوست عزی وب مهشری داری
بخ منم سری بزن

تنها یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ق.ظ

تو ابر شو ببار...
من برگ می شوم
می ریزم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد