عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو

نشد...

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم

هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر

هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد

نظرات 10 + ارسال نظر
بوف کور جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:48 ب.ظ http://boofekor.persianblog.ir

سلام . وبلاگت را خواندم و لذت بردم عالی است .
وبلاگم را بخوان و نظربده .

* جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:03 ب.ظ

می دانم :
زندگی کوتاه تر از آن است که عشق ورزیدن را برای لحظه ای دورتر بگذاریم اما ...

گاهی تو حتی لب به سخن نگشوده ای - و من به پایان آنچه خواهی گفت رسیده ام ...

اگرچه قلبم برای بودن کوچک است...
اما برای همیشه مهمان این خانه کوچک باش ...


تنها جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ب.ظ

وقتی به هم می رسیم سه نفریم :

من و تو و عشق

از هم که جدا می شیم چهار نفریم :

تو و تنهایی , من وعذاب

------------------

ای بنده من

تو هنگامی که به نماز می ایستی

من آنچنان گوش فرا می دهم که انگار همین یک بنده را دارم

و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری ؛

ssss جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ب.ظ http://www.linknegar2.com

|-,.":_.>-
سلام. دوست عزیزم خوشحالم که وبلاگی پربار دارید . از طرف سایت لینک نگار دات کام مزاحمتون میشم. تو این سایت سیستمی کاملا هوشمند طراحی کردیم که با توجه به پارامترهای کاملا عادلانه که از گوگل دریافت می کند تعداد بازدید شما را دریافت کرده و در گوگل و موتورهای جستجوی دیگه مثل یاهو ثبت می کنه. بنابراین هم مطالبتان در سایت ثبت می شود و هم در گوگل ایندکس میشود و هم اینکه تو کلی وبلاگ دیگه هم به نمایش در میاد حسن این کارم اینه که بازدیدتون بیشتر می شه و می تونین سایت پربازدهی رو مدیریت کنید. شما می تونید به هنگام آپ دیت وبلاگ خود لینک مطلب جدید رو تو لینک باکس قرار بدید تا در مدت زمان کمتری مطلبتون بازدید مورد نظرشو بگیره. برای ورود به جمع ما کافیه ثبت نام کنید و کد لینک باکس رو تو قالبتون قرار بدبد و بعدش لینکهاتون رو ثبت کنید. یه خواهش دیگه داریم اونم این که برای ثبت نام از اینترنت اکسپلور استفاده نکنید و از مرور گرهای دیگه ای مثل فایر فاکس، نت اسکیپ و ... استفاده کنید تا ثبت نام دقیق انجام بشه البته این فقط یه پیشنهاده. قبل از ارسال لینک قوانین رو مطالعه بکنید و توجه داشته باشید که در صورت استفاده از یک لینک در زمان های مختلف سیستم به صورت هوشمند شما را حذف کرده و متاسفانه عضویت تان رو ملغی می کنه که این واقعا برای ما ناراحت کننده هست که دوستی مثل شما رو از دست بدیم. نکته آخر این که اگر به مشکلی برخوردین با ای دی ما تماس بگیرین تا کمکتون کنیم
-/

* شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ق.ظ

برای شاد بودن بدنیال بهانه ای بودم

تو را یافتم ای تنها بهانه ی زندگیم

* یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 ق.ظ

آشفته بازاریست دلم،فکرم


امروز گفتی آسمان ابری و من میگم دلگرفته است ، دلم نیز مانند آسمان شده.
حال و هوای تنهایی به سراغم آمده و مثل همیشه چشمانم بهانه تو را میگیرند.

چه بر سر خود آورده ام ؟
چرا کسی را هم با خود به این آشفته بازار کشاندم ...

[ بدون نام ] یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ب.ظ


هفته و روزهای بودند

وحالا ساعتها و دقایق

میدانم که فرداها ثانیه ها هم بر جان و تن

روح و روانم سنگینی می کنند .

چه عاشقی سختی و چه توبه سختتری .......


چون از خداوند یاری خواستم و جستم موفق خواهم شد

چون او قادر بی همتاست.

آوا چشم آبی دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ http://gfffff.blogfa. com

صدف گلم تو هم شکست عشقی..............
وای چرا دنیا انقدر نامرد من که دیگه تحملشو ندارم

نه عزیز من همین جوری مینویسم.

تنها دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:13 ق.ظ

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است...


به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد.
به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است ، آزمایش ساده ای وجود دارد... این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو... « ابتدا در فاصله 4 متری او بایست و با صدای معمولی ، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید ، همین کار را در فاصله 3 متری تکرار کن. بعد در 2 متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. » آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم. سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید: « عزیزم ، شام چی داریم؟ » جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: « عزیزم شام چی داریم؟ »
و همسرش گفت: « مگه کری؟! » برای چهارمین بار میگم: « خوراک مرغ » !!

حقیقت به همین سادگی و صراحت است. مشکل ، ممکن است آن طور که ما همیشه فکر میکنیم ، در دیگران نباشد ؛ شاید در خودمان باشد...

مرسی.

آوا چشم آبی دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ب.ظ http://gfffff.blogfa. com

مرسی عزیزم من لینکیدمت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد