عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو

تو را...

برای شوق دیدنت بگو چه ها نمی کنم

هرآنچه با تو گفته ام بجز وفا نمی کنم

اگر میان این جهان به هر کجا سفر کنی

قسم به چشم مست تو.تو را رها نمی کنم 

نظرات 9 + ارسال نظر
تک ستار ی عمرم .... شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ق.ظ

به مانند گل آفتابگردان مطمئن باش که هر جا تو باشی جهت منم همانجاست .


زمان حسرت من

تا نگاهم در قاب نورانی نگاهت محو شد و زیبایی های ناگفتنی دنیا در نقطه‌ی کور چشمانم نشست، دقیقه ای از زمانم سپری شد.... دستانم را در جستجوی لحظه ای در زمان فرو بردم... دقیقه ها می گذشت اما همچنان در پی همان لحظه بودم...

یکسال زمانم به پایان رسید و من در حسرت 1 بوسه ی تو ماندم..

ندانستم که باید دستانم را در دستان تو که کنارم ایستاده بودی فرو ببرم... نه در ظرف زمانی که چیزی جز دقیقه های زودگذر نداشت..

ولی حال با تحمل آن حسرت طولانی پله پله به سوی مستی خواهم رفت ...

تنها شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:52 ق.ظ

شب و روزم درگیر توست

تو که رهاتر از رستنی

لایق بیشتر از اینم که به دیدارم بیایی و با من سفر کنی و
مرا
رها نکنی!

* شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ب.ظ

پوشیده چون جان میروی اند میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
از لطف تو چون جان شوم وز خویشتن پنهان شوم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها
ای آن پیش از انها ای آن من ای آن من
بی پا و سر کردی مرا بی خواب و خور کردی مرا
سرمست و خندان از در آ ای یوسف کنعان من
چون می روی بی من مرو ای جان جان بی تن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من

مولانا

[ بدون نام ] شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 ب.ظ


من‌ که‌ با میل‌ خودم‌ عاشق‌ دلدار شدم‌
گشتم‌ آزاد از آن‌ دم‌ که‌ گرفتار شدم‌

عاشقی‌ گر چه‌ غم‌ و غصه‌ و ماتم‌ دارد
یار چون‌ یار شد اینها همه‌ هموار شدم‌

صبر بر بار فراق‌ از چه‌ بسی‌ دشوار است‌
به‌ هوای‌ سحرش‌ حامل‌ این‌ بار شدم‌

طعنه‌ دشمن‌ اگر مشکل‌ و سخت‌ است‌ به‌ من
‌شاد و آرام‌ به‌ یک‌ غمزه‌ دلدار شدم‌

تنها یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:51 ب.ظ

سلام صدف جان تنوع قشنگ قشنگ چشمام لازم داره از وبلاگت زود زود ؟

چشم قربان.

تنها یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:02 ب.ظ

دل من با دل تو

هر دو بیزار از این فاصله هاست “

قصه ی شیرینی ست

کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد

*****
چشمهای تو به من می بخشد

شور عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا

سطر برجسته ای از زندگی من هستی


* یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ب.ظ


کاش می شد لحظه ها را پس گرفت
کاش می شد از تو بود و تا تو بود
کاش می شد در تو گم شد از همه
کاش می شد تا همیشه با تو بود

[ بدون نام ] یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ب.ظ

من و تو

برای رسیدن به هم

هیچ چیزی کم نداریم

به غیر از

یک معجزه !

صدای پای تو که می روی

و صدای پای مرگ که می آید ...

دیگر چیزی را نمی شنوم !


بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا . . .

* دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:48 ق.ظ

وقتی دستت تو دستامه آرومم آروم

تمام غصه هام مشکلاتم یادم میره

تازه میفهمم عشق یعنی چی

تازه میفهمم داشتن یه یار با وفا چقدر با ارزشه

وقتی دستت از دستم جدا میشه و میخوای بری

حس میکنم قسمتی از بدن رو هم با خودت میبری

نمیدونم چیکار کردم که خدا تو رو به من داد یا چقدر خدا منو دوست داشته

با تمام وجودم "دوستت دارم گلم"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد