عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
درباره من
منو درگیر خودت کن تا جهانم زیر و رو شه
تاسکوت هر شب من با هجومت روبرو شه
بی هوا بدون مقصد سوی طوفان تو میرم
منو درگیر خودت کن تا که آرامش بگیرم
ادامه...
به مانند گل آفتابگردان مطمئن باش که هر جا تو باشی جهت منم همانجاست .
زمان حسرت من
تا نگاهم در قاب نورانی نگاهت محو شد و زیبایی های ناگفتنی دنیا در نقطهی کور چشمانم نشست، دقیقه ای از زمانم سپری شد.... دستانم را در جستجوی لحظه ای در زمان فرو بردم... دقیقه ها می گذشت اما همچنان در پی همان لحظه بودم...
یکسال زمانم به پایان رسید و من در حسرت 1 بوسه ی تو ماندم..
ندانستم که باید دستانم را در دستان تو که کنارم ایستاده بودی فرو ببرم... نه در ظرف زمانی که چیزی جز دقیقه های زودگذر نداشت..
ولی حال با تحمل آن حسرت طولانی پله پله به سوی مستی خواهم رفت ...
پوشیده چون جان میروی اند میان جان من سرو خرامان منی ای رونق بستان من هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من از لطف تو چون جان شوم وز خویشتن پنهان شوم ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها ای آن پیش از انها ای آن من ای آن من بی پا و سر کردی مرا بی خواب و خور کردی مرا سرمست و خندان از در آ ای یوسف کنعان من چون می روی بی من مرو ای جان جان بی تن مرو وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
مولانا
[ بدون نام ]
شنبه 13 فروردینماه سال 1390 ساعت 10:58 ب.ظ
من که با میل خودم عاشق دلدار شدم گشتم آزاد از آن دم که گرفتار شدم
عاشقی گر چه غم و غصه و ماتم دارد یار چون یار شد اینها همه هموار شدم
صبر بر بار فراق از چه بسی دشوار است به هوای سحرش حامل این بار شدم
طعنه دشمن اگر مشکل و سخت است به من شاد و آرام به یک غمزه دلدار شدم
تنها
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 ساعت 03:51 ب.ظ
سلام صدف جان تنوع قشنگ قشنگ چشمام لازم داره از وبلاگت زود زود ؟
چشم قربان.
تنها
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 ساعت 04:02 ب.ظ
به مانند گل آفتابگردان مطمئن باش که هر جا تو باشی جهت منم همانجاست .
زمان حسرت من
تا نگاهم در قاب نورانی نگاهت محو شد و زیبایی های ناگفتنی دنیا در نقطهی کور چشمانم نشست، دقیقه ای از زمانم سپری شد.... دستانم را در جستجوی لحظه ای در زمان فرو بردم... دقیقه ها می گذشت اما همچنان در پی همان لحظه بودم...
یکسال زمانم به پایان رسید و من در حسرت 1 بوسه ی تو ماندم..
ندانستم که باید دستانم را در دستان تو که کنارم ایستاده بودی فرو ببرم... نه در ظرف زمانی که چیزی جز دقیقه های زودگذر نداشت..
ولی حال با تحمل آن حسرت طولانی پله پله به سوی مستی خواهم رفت ...
شب و روزم درگیر توست
تو که رهاتر از رستنی
لایق بیشتر از اینم که به دیدارم بیایی و با من سفر کنی و
مرا
رها نکنی!
پوشیده چون جان میروی اند میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
از لطف تو چون جان شوم وز خویشتن پنهان شوم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها
ای آن پیش از انها ای آن من ای آن من
بی پا و سر کردی مرا بی خواب و خور کردی مرا
سرمست و خندان از در آ ای یوسف کنعان من
چون می روی بی من مرو ای جان جان بی تن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
مولانا
من که با میل خودم عاشق دلدار شدم
گشتم آزاد از آن دم که گرفتار شدم
عاشقی گر چه غم و غصه و ماتم دارد
یار چون یار شد اینها همه هموار شدم
صبر بر بار فراق از چه بسی دشوار است
به هوای سحرش حامل این بار شدم
طعنه دشمن اگر مشکل و سخت است به من
شاد و آرام به یک غمزه دلدار شدم
سلام صدف جان تنوع قشنگ قشنگ چشمام لازم داره از وبلاگت زود زود ؟
چشم قربان.
دل من با دل تو
هر دو بیزار از این فاصله هاست “
قصه ی شیرینی ست
کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد
*****
چشمهای تو به من می بخشد
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی
کاش می شد لحظه ها را پس گرفت
کاش می شد از تو بود و تا تو بود
کاش می شد در تو گم شد از همه
کاش می شد تا همیشه با تو بود
من و تو
برای رسیدن به هم
هیچ چیزی کم نداریم
به غیر از
یک معجزه !
صدای پای تو که می روی
و صدای پای مرگ که می آید ...
دیگر چیزی را نمی شنوم !
بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا . . .
وقتی دستت تو دستامه آرومم آروم
تمام غصه هام مشکلاتم یادم میره
تازه میفهمم عشق یعنی چی
تازه میفهمم داشتن یه یار با وفا چقدر با ارزشه
وقتی دستت از دستم جدا میشه و میخوای بری
حس میکنم قسمتی از بدن رو هم با خودت میبری
نمیدونم چیکار کردم که خدا تو رو به من داد یا چقدر خدا منو دوست داشته
با تمام وجودم "دوستت دارم گلم"