عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو

کاش میدانستی...

کاش میدانستی  

چشم هایم زشکوفایی عشق تو فقط می خواند

کاش می دانستی

عشق من معجزه نیست

عشق من رنگ حقیقت دارد

اشک هایم به تمنای نگاه تو فقط می بارد

کاش می دانستی

یه کسی هست که احساس تو را می فهمد

یه کسی از تب عشق تو دلش می گیرد

یه کسی از غمت امشب به خدا می میرد

کاش می دانستی

تو فقط مال منی

تو فقط مال همین قلب پر  احساس منی

شب من با تو سحر خواهد شد

تو نمی دانی من

چه قدر عشق تو را می خواهم

تو صدا کن من را

تو صدا کن من را که پر از رویش یک یاس شوم

تو بخوان تا همه احساس شوم

کاش می دانستی

شعرهای دل من پیش نگاه تو به خاک افتاده است

به سرم داد بزن

تا بدانم که حقیقت داری

تا بدانم که به جز عشق تو این قلب ندارد کاری

باز هم این همه عشق

این همه عشق برای دل تو ناچیز است

آسمان را به زمین وصل کنم؟

یا که زمین را همه لبریز ز سر سبزی یک فصل کنم؟

من به اعجاز دو چشمان تو ایمان دارم

به خدا تو نباشی 

بی تو من یک بغل احساس پریشان دارم

نظرات 8 + ارسال نظر
الهه دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:39 ب.ظ http://www.shahmoradi.blogsky.com

قشنگ بود

کیمیا دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:01 ب.ظ http://kimiglesias.blogfa.com

سلام من از وبسایتت خوشم میاد لطفا به وب منم سر بزن
kimiglesias.blogfa.com یادت نره ها!!!!!!!!!!!

سوفی سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ق.ظ http://sophie-89.blogsky.com/

سلام
به خدا تو نباشی
ی تو من یک بغل احساس پریشان دارم...زیبا و با احساس بود.
به من هم سر بزن.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:49 ق.ظ

در خواب همیشه رخ زیبای تو بینم

دانی که دلم در غم عشقت به چه حال است؟
دیدار رخت بر دل من نقش خیال است

در خواب همیشه رخ زیبای تو بینم
در آینه یک بوسه ز رخسار تو چینم

غوغای دلم بین و بر این دل گذری کن
بر ساحل چشمان من امشب نظری کن

عباس چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ق.ظ


میدونستم یه رور میری

میدونستم که خودخواهی

میدونستم دلت دوره

رفیقه نیمه راهی

میدونستم یه روز میری میدونسنتم که خودخواهی

دل و حرمت شکستی تو اینه رسم وفا داری

دلم زخمیه دنیا بود خیال کردم دوا اری

از همون اول میدیدم که تو بغضه من نبودی

تو را با خودم میدیدم اما تو یه سایه بودی

تو نگات عشقی ندیدم که بشه بخاطرش مرد

کرم خودخواهیه محضت مثل ذالو دلمو خورد

میدونستم.........

تنها جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ق.ظ

امیدوارم که نبودنت در وبلاگ فقط و فقط بخاطر خوشحالی و شاد بودن باشه . انشاء الله
خواهان تمام خوبیهای و شادیها دنیا برای صدف عزیز

[ بدون نام ] جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:33 ق.ظ

و این سهم کمی نیست اگر چشمهای تو مال من و هستی من مال تو باشد آروم جونم !

همیشه با منی همیشه با تو ام

تو ای همیشه عشق تو ای دوباره صبح


عابد کنار برکه نشست!
دست هایش در آب بود که دید
آن سوی برکه،
زنی گلو و گلو بندش را به نمایش گذاشته است!
چشمانش را بست
در سکوت خواند:
دور شو!شیطان!
از من دور شو!
چشمانش را گشود،
زن ،صنوبری بود
گلوبندش ،
ماه..


ستاره چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:30 ق.ظ http://shiny-star.blogsky.com

ای کاش می دونستی دنیام بی تو سرد و تاریکه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد